آقای علی مهدوی مشاور گروه آموزشی یادوین
بعد از پشت سر گذاشتن دوران دبیرستان در رشته ریاضی و همچنین دوران کارشناسی در رشته مهندسی، خودم را بسیار راغب به رشته های علوم انسانی ، مخصوصاً فلسفه، دیدم از آنجایی که علوم انسانی بسیار برای من جدی شده بود و میدانستم که به دلیل بلاسابقه بودن من در این رشته کار برایم دشوار است تصمیم گرفتم که با جهد و کوشش خودم دروس دبیرستان علوم انسانی را خودخوان بخوانم و همچنین دروس تخصصی کارشناسی رشته فلسفه را هم با کمک کلاسهای فلسفه و مطالعهی خودخوان جبران کنم.
سپس برای کنکور کارشناسی ارشد فلسفه مهیا شدم و سرانجام در انتخاب اول خودم، یعنی فلسفه غرب دانشگاه تهران، پذیرفته شدم.
علایق و تخصصهای استاد علی مهدوی:
- حکمت و عرفان شرقی
- ادیان
- فلسفه غرب
- فلسفه اسلامی
- منطق جدید
توصیهها و مشاورههای کنکوری از زبان آقای علی مهدوی:
در یک نگاه کلان باید گفت که ما گریز و گزیری از این امر نداریم که بگوییم : ” کل حادث مسبوق بالماده ”
این قاعدهی اصیل و غنی، که اولین بار در سنت ما و بواسطهی ابن سینا بیان شد، میگوید که نمیتوان امری جدید و بیسابقه (حادث) را بدون پشتوانهی قابلیت و امکان و استعداد آن دید! به بیانی دیگر میتوان گفت که شما هرگز نمیتوانید تعیین کنید که مثلا اگر به پارچهی الف، رنگ سبز بزنید، از ترکیب آن با پارچه چه رنگی حاصل میشود؛ مگر اینکه ابتدا بدانید که رنگِ خود پارچه چیست. اگر دانستید که رنگ خود پارچه چیست، آنوقت تازه میتوانید در مورد ترکیب آن با رنگ سبز هم نظر دهید .
حال اگر به امر تربیت هم نگاه کنیم به چنین بینشی میرسیم. ما چگونه میتوانیم به کسانی رنگِ تربیت بزنیم، بدون آنکه بدانیم آنکسان خودشان چه رنگی و ترکیبی دارند؟! (تعبیر رنگ را به مسامحه بهکار بردهام و الا مشخص است که تربیت اصیل مانند رنگی نیست که زائل شود، بلکه مانند روحی است که با جان شخص یکی میشود)
ما چگونه میتوانیم عدهای را بپرورانیم بدون اینکه بدانیم :
قابلیت دانستن چه چیزی را دارند؟
چه کاری باید انجام دهند؟
به چه چیزی باید امید داشته باشند و چه چیزهایی را بهعنوان “روزی ننهاده شده” رها کنند؟
پاسخ همهی این پرسشها ، همانطور که کانت(فیلسوف شهیر آلمانی) گفته است ، به پاسخِ این پرسش بر میگردد که “انسان چیست؟”
بنابراین کلیدی که میتواند مفتاحِ همهی قفلهایی باشد که معطوف به انسان است، فقط یک چیز است : “چیستی انسان”
حال متمرکز میشویم به موضوع کنکور و مشاورههای کنکوری. در اینجا نیز آشکار است که مانند همهی عرصههایی که معطوف به انسان هستند ما با همان سوال برجسته مواجهیم که : “قرار است به چه چیزی رنگ بزنیم؟ ”
اگر از منظر یادوین به این سوال نگاه کنیم سه نحوه پاسخ میتوان داد :
نحوهی اول : ما با انسانهایی مواجهیم که اولا ایرانی هستند، دوما دانشآموز کنکوری هستند و سوماً متعلق به مناطق و موقعیتهای محروم هستند.
نحوهی دوم : چه ما با دانشآموزِ کنکوریِ محروم ایرانی مواجه باشیم و چه با دانشآموزِ کنکوریِ غیر محرومِ ایرانی مواجه باشیم، باز هم با انسانی مواجهیم که هزاران وجوه دارد!
نحوهی سوم : ما با دانش آموزِ کنکوریِ ایرانیِ محرومی مواجهیم که هزاران وجوه در شخصیت او نهفته است و قرار گیری او در ذیلِ دانشآموز و ایرانی و کنکوری و محروم و … نمیتواند کمک زیادی به آشکار شدن وجوه او کند .
باید گفت که مواجهه صحیح نه در نحوهی اول است و نه در نحوهی دوم، بلکه در سنتز آنها یعنی نحوهی سوم است . چرا که از صدر مطلب به ضرورت این امر اشاره شد که شناخت ما باید هم معطوف به موصوف باشد و هم معطوف به صفت، هم معطوف به موضوع باشد و هم معطوف به محمول … بنابراین نمیتوان تنها با جعل مفاهیم کلی و قرار دادن برخی افراد در ذیل آنها به توفیق دست یافت . بلکه علاوه بر نگاه طولی و مفهوم بندی شده باید نگاهی عرضی هم به مسئله کرد و کوشش کرد که وجوه مسئله چه در مورد نحوهی تربیت و مشاوره و … در مورد نوع انسان و چه در مورد فرد فرد انسان رعایت شود و تا جای ممکن حقش ادا شود .
گفتیم که هر امر حادثی، مثل تربیت، مسبوق به این است که ابتدا بدانیم چه چیزی تربیت شونده است . با این اصل بدیهی، راهی پرسش مهم چیستی انسان شدیم و دیدیم که کلید اصلی حل مسئله ماست .
اما با اندکی نگاه دقیق به انسان متوجه میشویم که با یک موضوع بسیار لایهمند و پیچیده و به چنگ نیامدنی مواجهیم. دقیقا به همین خاطر است که هیچ علمی از علوم ادعا نمیکند که همهی وجوه انسان را میخواهد بشناسد، بلکه تنها ادعایش این است که میخواهد وجهی از وجوه انسان را بشناسد. مثلا علم پزشکی فقط از جهت سلامت بدن به انسان مینگرد یا علم روان شناسی فقط از جهت رفتار و فرآیندهای ذهنی به انسان مینگرد.
حال که صحبت و موضوع ما مشاوره و موفقیت در جهت کنکور است، باید پرسید که در نسبت با چنین انسانی : آیا عوامل بدنی در این امر دخالت ندارند؟ عوامل روانی چطور؟ خصوصیتهای فردیِ کسب شده از محیط و خانواده چطور؟ حیطهی باورها و علایق فرد چطور؟ و …آیا میتوان مطمئن شد که هدف ترسیم شده برای دانش آموز و جایگاه کنونی او با یکدیگر سنخیت و مطابقت دارند ؟ و صدها سوال دیگر .
ملاحظه میشود که هیچ یک از این سوالات را نمیشود دستِ کم گرفت و اگر هم برخی از سوالات، چه از طرف دانشآموز و چه از طرف مشاور او، حذف میشود، نشانگر تقلیل دادن مسئله و فرو کاستن آن و ساده کردن آن است .
پس کمال و ایدهآل ما این است که به بهترین نحو ممکن یک انسانشناسی دقیق(چه در نسبت با نوع انسان و چه در نسبت با تک تک افراد ) انجام دهیم و با کار کارشناسی شده بر امور مشاوره و تربیت، بتوانیم به بهترین نتیجهی ممکن برسیم . چرا که همانطور که نمیشود فقط به صرف شناختن حرارت و جرم و سیالیت آب، آب را شناخت(چون آب، هزاران وجوه دیگر دارد) انسانها را هم نمیتوان با قرار دادن در تحت چند مفهوم کلی شناخت . حال که اینگونه است چطور میشود حداقل به موفقیت در این امر نزدیک شد؟
توصیههای زیر را پاسخی میدانم که هم برای مشاور و هم برای دانشآموز میتواند در امر تقرب به چنین توفیقی کمک کند :
۱. با توجه به اینکه همهی مولفههای انسانشناسی معطوف به امر مشاوره و تربیت به چنگ نمیآید، هم برای دانشآموز و هم برای مشاور او ضروری است که اولویت بندی اصولی و جامعی گردآوری کنند که تا حد ممکن نیازهایشان اولا پوشش دهد و دوما آنها را به هدف نزدیک کند .
۲.اولویت بندی اصولی و جامع، فرمول ندارد! و برای وصول به آن باید دیالوگی دو طرفه و مداوم، با صورتبندیها و نظرگاههای مختلف بین طرفین برقرار شود . تا از این دریچه اولا شکافها و فقدانها آشکار شود و دوما وجوه مخفی و مدفونشدهی دانشآموز در زیر مفاهیم کلی، مکشوف شود .
۳. قالببندی این دیالوگ به صورت گفتگوی زنده (مثلا تلفنی یا حضوری) گرچه لازم است اما کافی نیست . باید تلاش شود که از دریچهی روشهای دیگر دیالوگ ، مثل روش های مکتوب پرسشنامهای ، به لایهها و وجوه مخفی دسترسی پیدا کرد .
۴. بهرسمیت شناختن نتایج حاصل از مراحل پیشین و ترسیم بستر کلی برای دانشآموز بهطوری که این بستر برای او گرچه آزادی عمل فراهم آورده است ولی مانعی برای وصول او به هدفش نخواهد بود.